یعنی کسانی که به تعبیری در مقام ذهن هنوز نتوانستهاند ذهنشان را از یوغ استعمار خارج کنند و یک mental decolonization داشته باشند تا بتوانند مناسبات جهان و سازوکارهای جهان را به صورت دیگری ببینند و جهان دیگری را برای خودشان ترسیم کنند.
سید حکیم کمال ، دانشجوی فلسفه سیاسی دانشگاه روپرخت کارلس هایدلبرگ آلمان با انتشار عکسی از خودش در کنار برج ایفل به مقایسه این برج با حرم پرداخته و نوشته است:
آنهایی که ذهن اسیر دارند افکار و عقاید شیعیان و مسلمانان را در زمینه زیارت و رفتن به اماکنِ مذهبی با زدن مهر خرافات، بیمعنی میدانند، در حالیکه خودشان شب و روز به پای نوتخو دم و برج ایفل و هزار مکان دیگر ولو و سرگردانند.
تفاوت در چند چیز است؛ آنها در این مکانها یاد خدا نمیکنند و ما میکنیم و دوم، آنها برای ملاقات این مکانها باید پول بدهند که ما نمیدهیم.
آنها در این مکانها هیچ حال خوشی جز اندکی حس نوستالوژیک نمییابند و ما در حرم ترک گناه میکنیم.
اما تقریباً هیچ یک از ما شاید ندانیم که انسان موجودی دلتنگ و سرگردان است در صورتیکه خود را به چیزی، جایی و کسی نَسپُرد. انسان جدا افتادهای است از اصل خود که دائم به گذشته و متافیزیک خود مراجعه کرده و تلاش میکند زمینگیر نشود و چون حیوان
چهار دست و پا ساکن زمین نگردد، بلکه بهدنبال تعالی و تکامل باشد؛ اما این تعالی در حرم است نه در برجِ خود ساخته ایفل که نماد سرمایهداری و ارزشهای انسان لذتپرست است و هیچ اساس تعالیبخشی ندارد جز مصرفگرایی و انباشت سرمایه برای تعدادی اندک از مغز نخودیهای ابله فربه که جهان را غارت کردهاند.
هر دو مکان وجه مشترکی هم دارند که آن چیز مشترک، خلاقیت انسان است در هنگامه جستوجوی گذشته خود. این خلاقیت یک معنی متافیزیکی مشترک دارد:
اینکه به تعبیر من، انسان -در اینجا مرادم عقل او است- در حقیقت همان جان عالم بوده که توسط شک به صاحب جان به مقام عقل تنزل کرده است و نخستین مکانی که این جان خلعِ مقام شده برای بازگشت به جان بودگیِ خود ساخت همانا عبادتگاه بوده و نخستین خانه و ساختمان انسان عبادتگاه بوده است.تفاوت حرم و برج ایفل را فقط کسی میداند که هر دو را ملاقات کرده باشد.
این حال است و آن مال
این اصل است و آن بدل
این جانبخش است و آن پولبخش.
نظر شما